رو در رو

 

موضوع :

« حروف جرّ »

 

مقدّمه

این نوشتار بر اساس مبحث حروف جر در الفیه ابن مالک و شرح ابیات الفیه در این زمینه نوشته شده است و در شرح بیتها نیز از چهار کتاب 1- شرح ابن عقیل 2- أوضح المسالک 3- البهجة المرضیة 4- مبادئ العربیة استفاده شده ، که در این بین سهم عمده ازآن شرح ابن عقیل می باشد و در هر جایی که منبع کتابی غیر از این کتاب بوده است ، مأخذ آن ذکر گشته است و در مورد اعراب بیتها ، چون اعراب عیناً در کتاب « شرح ابن عقیل » موجود بود از تکرار آنها خودداری شد .

 

هاک حروف الجر، وهى: من، إلى  

 

حتى، خلا ، حاشا ، عدا ، فی، عن، على

مذ، منذ، رب، اللام، کى، واو، وتا

 

والکاف، والباء، ولعل، ومتى

ترجمه ابیات :

حروف جر عبارتند از : مِن ، إلَی ، حتَی ، خلا ، حاشا ، عدا ، فی ، عن ، علَی ، مذ ، منذ ، ربّ ، لَِـ ، کَی ، وَ ، تـَ ، کَـ ، بـِ ، لعلَّ ، متَی .

شرح ابیات :

این حروف بیست گانه همگی مختص به اسم هستند ، و عامل جرّ در اسم محسوب می شوند . از میان این حروف « کَی ، لعلَّ و متَی »را کمتر به عنوان حروف جر به کار می برند .[1]

« خلا ، عدا ، و حاشا » اگر بعد از « ما »ی مصدریه قرار گیرند ، فعل محسوب می شوند و کلمه بعد از این موارد ، به عنوان مفعول به منصوب می گردد ، مثل : « جاء القوم ما عدا زیداً ». اما اگر بعد از « ما »ی مصدریه واقع نشوند ، می توان آنها را فعل در نظر گرفت و کلمه بعد را به عنوان مفعول به منصوب نمود ، مثال : « فُصل القضاة عدا زیداً ». و هم می توان آنها را حرف جر به حساب آورد و در نتیجه کلمه بعد مجرور خواهد بود ، مثال: « فُصل القضاة عدا زیدٍ ». که در مورد متعلّق این حروف دو نظر هست : یکی اینکه مثل بقیه حروف جر متعلَّق به ماقبل می باشند . و دیگر اینکه متعلق به چیزی نمی باشند .[2]

« کی » در سه جایگاه حرف جرّ محسوب می شود :

1-  هرگاه بر سر « ما » ی استفهامیه وارد شود ؛ مثل : « کیمه ؟» أی « لمه ؟» ، که « ما »ی استفهامیه مجرور بحرف جر «کی » بوده و های سکت جانشین «ا» محذوف در آخر آن گشته است .

2-  هر گاه بر سر « ما »ی مصدریه و صله آن وارد شود ؛ مثل : « یُراد الفتَی کَیما یَضرُّ و یَنفعُ » ، که تأویل جمله به این صورت خواهد بود : « للضرر و النفع » .[3]

3-  هر گاه بر سر فعل مضارع منصوب در آید . مثل : « جئت کَی أکرمَ زیداً » ، که در این حالت عامل نصب در فعل مضارع « أن » ناصبه بوده و « أن » و فعل منصوب در تأویل مصدر و مجرور با حرف جر « کی » خواهد بود ؛ به این صورت : « جئت کی أکرامِ زیدٍ » .

« لعلّ » به عنوان حرف جرّ مخصوص قبیله عُقیل هست . مثل :

لعلّ اللهِ فَضَّلکم علینا                   بشیءٍ أنّ أَمَّکمُ شَریمُ

که لفظ جلاله « الله » ظاهراً مجرور و محلاً به عنوان مبتدا مرفوع است ، و « لعلّ » حرف جر زائد می باشد . گاهی « لعلّ » به صورت «علّ » به کار می رود ، مثل بیت نافع بن سعد طائی:

و لستُ بِلوّامٍ علَی الأمر بعدَما           یَفوتُ ، و لکن علَّ أن أتَقدَّما[4]

« متَی » به عنوان حرف جرّ مخصوص قبیله هُذیل هست . مثال از قول ابو ذؤیب الهذلی :

شَرِبنَ بماءِ البحرِ ثمّش تَرفَّعَت            متَی لُجَجٍ خُضرٍ ، لهنَّ نَئیجُ

که در این مثال « متَی » به عنوان حرف جرّ ، در معنای « مِن » به کار رفته است.

سیبویه « لولا » را نیز ، زمانی که به ضمیر می چسبد ، به عنوان حرف جر به شمار می آورد. مثل : « لولاک لما أتیت »[5].

 

بالظاهر اخصص: منذ، مذ، وحتى

 

والکاف، والواو، وربّ، والتا

واخصص بمذ و منذ وقتا، وبربّ  

 

منکرا، والتاء لله، ورَبّ  

وما رووا من نحو " ربه فتى "

 

نزر، کذا " کها "، ونحوه أتى  

ترجمه ابیات :

از میان حروف جر ، منذ ، مذ ، حتَی ، کـ ، و ، ربّ ، و تـَ ، را به اسم ظاهر اختصاص بده.

و مذ و منذ را به زمان ، و ربَّ را به اسم نکره ، و تـَ را به لفظ جلاله « الله » و رَبّ اختصاص بده .

و آنچه از قبیل « ربّه فتَی » و همچنین « کَها » و همانند آن روایت کرده اند ، شاذّ و نادر است.

شرح ابیات :

از چهارده حرف جرّ باقیمانده دیگر ، هفت مورد به اسم ظاهر اختصاص دارد ، که عبارتند از : « منذ ، مذ ، حتَی ، کـ ، وَ ، رُبَّ ، و تـَ » ، و هفت مورد میان اسم ظاهر و ضمیر مشترک است ، که عبارتند از : « مِن ، إلَی ، عَن ، علَی ، فی ، بـِ ، لـَِ  ».

« منذ ، و مذ » به عنوان حرف جر فقط بر سر اسماء زمانی وارد می شوند و اگر این اسمهای ویژه زمان ، مربوط به زمان حال و حاضر باشند ، « منذ و مذ » معنای « فی » را خواهند داشت. مثال : « ما رأیته منذ یومنا » . و اگر اسمهای مذکور ، مربوط به زمان ماضی باشند ، « منذ و مذ » به معنای « مِن » خواهند بود . مثال : « ما رأیته مُذ یومِ الجمعةِ » .

« حتَی » ( در بیتهای آینده توضیح بیشتر داده خواهد شد ) مثالهایی در مورد آمدن « حتَی » بر سر ضمیر وجود دارد که شاذّ و نادر است . از آن جمله :

فَلا و اللهِ لا یُلفی أُناسٌ               فتیً حتّاک یا ابنَ أبی زیادِ

« وَ »و « تـَ » مخصوص قسم هستند که بدون ذکر فعل قسم به کار برده می شوند . و از این میان «تـَ » مخصوص لفظ « الله » می باشد و گاهی با « ربّ الکعبة » و« الرحمن » نیز به کار برده شده است . مثال : « تالله لأفعلنَّ » و « تربِّ الکعبة » و « تالرحمنِ » .

« رُبَّ ، و کـَ»: « ربَّ »بر سر اسم نکره می آید .مثال : « ربّ رجلٍ عالم لقیتُ » . و آنچه از مجرور شدن ضمیر غایب با « ربّ » مثال آورده اند ، همانند مثالهایی که برای « کـَ » همراه ضمیر آورده اند نادر است . مثال برای « ربّ » :

واهٍ رأبتُ وَشیکَا صَدعَ أعظُمِه              و رُبَّهُ عَطُباً أنقَذتُ مِن عَطَبِهْ

مثال برای حرف جر « کـَ » با ضمیر مثل قول عجاج در وصف الاق وحشی:

خَلَّی الذناباتِ شَمالاً کَثَبا           و أمّ أوعالٍ کَها أو أقرَبا

و مثال دیگر :   لَئِن کان مِن جنٍّ لأبرحَ طارقاً         و إن یَکُ إنساً ما کَها الإنسُ یفعلُ [6]                

بعّض وبیّن وابتدئ فی الامکنه  

 

بمن، وقد تأتى لبدء الأزمنة 

وزید فی نفى وشبهه فجر  

 

نکرة:، ک " مالباغ من مفر "  

ترجمه ابیات :

از « من » در تبعیض و بیان جنس و ابتدای غایت مکانی استفاده کن ، و گاهی برای ابتدای غایت زمانی به کار می رود .

و در جمله منفی و شبیه به منفی ( به عنوان حرف جرّ زائد ) بر سر اسم نکره افزوده می شود ، و اسم نکره را مجرور می سازد . مانند : « ما لباغٍ من مفرّ ».

شرح ابیات :

« مِن » در تبعیض و بیان جنس و ابتدای غایت مکانی _ در ابتدای غایت زمانی کمتر به کار برده می شود _ و گاهی به عنوان حرف جر زائد ، به کار می رود .

تبعیض مثل : « أخذتُ من الدراهم » یعنی « بعض الدراهم ». بیان جنس مثل : « لبستُ ثوباً مِن حریر » یعنی از جنس حریر .  ابتدای غایت مکانی مثل : ﴿ سبحان الذی أسرَی بعبده لیلاً مِن المسجد الحرام إلَی المسجد الأقصَی ﴾ و ابتدای غایت زمانی مثل : ﴿ لمسجدٌ أُسِّسَ علَی التقوَی مِن أوّل یومٍ أحقُّ أن تَقومَ فیه ﴾.

اما « من » زائد _ بنا بر نظر بصریها _ باید دارای دو شرط باشد : یکی اینکه مجرور آن اسم نکره باشد . دیگر اینکه ما قبل « مِن » منفی یا شبیه به منفی ( نهی و استفهام ) باشد . مثال: « ما جاءنی مِن أحدٍ » و « لا تضربْ مِن أحدٍ » و « هل جاءک مِن أحدٍ ». ضمن اینکه کوفی ها مثبت بودن جمله را با « من » زائد در صورتی که مجرور « مِن » نکره باشد جایز    شمرده اند . مثال : « قد کان مِن مطرٍ » .

برای « مِن » معانی دیگری نیز بیان شده است ، از آن جمله است : معنای بدلیت :      ﴿ أرَضیتم بالحیاة الدنیا مِن الآخرة ﴾ ، و معنای ظرفیت : ﴿ إذا نودیَ للصلاة مِن یوم الجمعةِ ﴾ ، و معنای تعلیل و سببیت : ﴿ ممّا خطیئاتهم أُغرِقوا ﴾ .[7]

 

للانتها : حتى ، ولام، وإلى  

 

و من و باء  یفهمان  بدلا    

ترجمه بیت :

حتَی و لام و إلَی برای انتهای غایت به کار می روند ، و مِن و باء معنای بدلیت را می رسانند .

شرح بیت :

« إلَی ، حتَّی و لـِ » برای انتهای غایت به کار می روند و از میان آنها « إلَی » محدودیتی در وارد شدن بر سر کلمه ای که دلالت بر آخر کند یا بر نصف و غیره ، ندارد . اما « حتَی » در معنا ، محدود می شود بر آنچه که آخر است یا متصل به آخر است . مثال برای هر کدام به ترتیب : « سِرتُ البارحةَ إلَی آخر اللیلِ ، أو إلَی نصفهِ » و « أکلتُ السمکةَ حتَی رأسِها » و    ﴿ سلامٌ هیَ حتَی مطلعِ الفجر ﴾ . و کار برد « حتَی » به عنوان حرف جر در غیر این دو نادرست است . و گفته نمی شود : « سِرتُ البارحةَ حتَی نصفِ اللیلِ » . و به کار گیری « لـِ » برای انتهای غایت اندک است : ﴿ کلٌّ یَجری لأجلٍ مُسَمَّی ﴾ .

« مِن » و « بـِ » در معنای بدلیت به کار می روند . مثل : ﴿ أرَضیتم بالحیاة الدنیا مِن الآخرة ﴾ ، یعنی « بدل الآخرة » و « ما یسرُّنی بها حُمُرُ النّعم » یعنی « بدلها ».  

 

واللام للملک وشبهه، وفی  

   

تعدیة - أیضا - وتعلیل قُفى  

وزید، والظرفیةَ استبن ببا  

 

و " فی " و قد یُبیِّنان  السببا  

ترجمه ابیات :

و لام برای مالکیت و شبه مالکیت و تعدیه و تعلیل و یا زاید می باشد .

در معنای ظرفیت باء و فی را به کار گیر ، و این دو گاهی معنای سببیت را بیان می کنند .

شرح ابیات :

« لـِ » غیر از انتهای غایت که قبلاً ذکر شد ، برای مالکیت و شبه مالکیت ( یا اختصاص [8]) و تعدیه و تعلیل و به عنوان حرف جر زائد نیز به کار می رود . مثال برای هر کدام به ترتیب : ﴿ للهِ ما فی السمَوات و ما فی الأرضِ ﴾ و « البابُ للدار » و « وهبتُ لِزیدٍ مالاً » و « جئتُک لِإکرامِک » و « لِزیدٍ ضربتُ » _ که در این مثال زائد بودن « لـ » بخاطر تقدیم معمول بر عامل قیاسی است _ یا « ضربتُ لِزیدٍ »، در این مثال افزودن « لـ » زائد ، فقط برای تأکید و سماعی است.

« بـِ و فی » : در بیت دوم از ابیات بالا ، به معنای ظرفیت و سببیت در این دو حرف اشاره شده است. معنای ظرفیت مثل : ﴿ و إنّکم لَتمُرّونَ علیهم مُصبِحینَ و باللیلِ ﴾ و « زیدٌ فی المسجدِ » . معنای سببیت مثل : ﴿ فَبِظلم مِن الذینَ هادوا حرَّمنا علیهم طیِّباتٍ أُحِلَّت لهم ، و بِصدِّهم عن سبیل اللهِ کثیراً ﴾ و « دَخلت امرأةٌ النارَ فی هرَّةٍ حَبَسَتها ... ».

 

بالبا استعن، وعد، عوض، ألصقِ  

 

ومثل " مع " و " من " و " عن " بها انطق   

ترجمه بیت :

از باء برای استعانت و تعدیه و تعویض و إلصاق استفاده کن ، و آن را مثل مع و من و عَن ( بر زبان آور ) به کار گیر .

شرح بیت :

« بـِ » از کاربردهای دیگر « بـِ » علاوه بر ظرفیت و سببیت ، عبارتند از : استعانت ، مثل : « کتبتُ بالقلم » ( با کمک قلم نوشتم )، تعدیه ، مثل : « ذهبتُ بزیدٍ » ( زید را بردم ) ، تعویض[9] ، مثل : « اشتریت القلم بدرهمٍ »( قلم را به یک درهم خریدم )، الصاق ، مثل: « مررتُ بزیدٍ » . و در معانی حروف دیگر نیز بکار رفته است ، همانند : « مع » ،« مِن »و « عَن »، مثال برای هر یک : « بعتُک الثوبَ بطرازِه » ( مع طرازه ) ، « شربنَ بماء البحرِ » ( من ماء البحر ) ، «سألَ سائلٌ بِعذابٍ »( عن عذابٍ ).

 

على للاستعلا، و معنى  " فی "  و  " عن "   

 

بعن تجاوزا عنى من قد فطن  

و قد تجى موضع " بعد " و " على "   

 

کما " على " موضع " عن " قد جعلا   

ترجمه ابیات :

علَی برای استعلاء می باشد و در معنای فی و عن نیز به کار می رود ، و هر کس که آگاه باشد عن را در معنای مجاوزت به کار می گیرد .

و گاهی به جای « بعد » و « علَی » می آید . همانگونه که علَی به جای عن قرار داده می شود. 

شرح ابیات :

« علَی » بیشتر برای استعلاء به کار می رود ، مثل : « زید علَی السطحِ » ، و به معنای « فی» و « عن » نیز به کار می رود .مثال برای هر یک به ترتیب: ﴿ و دخل المدینةَ علَی حینِ غفلةٍ مِن أهلِها ﴾ و از قول قحیف عقیلی :

إذا رضیَت علیَّ بنو قُشیرٍ             لَعمرُ الله أعجبَنی رِضاها

« عَن » غالبا برای مجاوزت بکار می رود ، مثال : « رمیتُ السهمَ عن القوسِ » و به جای « بعد » و « علَی » هم به کار گرفته می شود . مثال برای هر یک : ﴿ لَترکبُنّ طبقاً عن طبقٍ ﴾ ( یعنی: علَی طبقٍ ) و بیت ذی الاصبع العدوانی :

لاهِ ابنُ عمِّک لا أفضلتَ فی حسبٍ            عنّی ،و لا أنتَ دَیّانی فَتَخزونی

 

شبُّه بکاف، وبها التعلیلُ قد   

 

یُعنَى، وزائداً لتوکیدٍ وَرد    

واستعمل اسما، و کذا " عن " و " على "    

 

من أجل ذا علیهما من دخلا    

ترجمه بیت :

با کاف تشبیه کن ، و گاهی با آن تعلیل مورد نظر است ، و گاهی به عنوان حرف جر زائد برای تأکید آمده است .

و به عنوان اسم هم به کار گرفته می شود ، و « عن » و « علَی » نیز اینچنین به معنای اسم به کار برده میشوند ، و به این سبب « من » بر سرشان وارد می شود .

شرح ابیات :

« کـَ » بیشتر برای تشبیه به کار می رود ، مثل : « زیدٌ کالأسد » و گاهی برای تعلیل به کار برده می شود ، مثال : ﴿ و اذکُروه کَما هَداکم ﴾ ( یعنی : لهدایته إیّاکم ) و به عنوان حرف جر زائد برای تأکید نیز آمده است ، مثل : ﴿ لیسَ کمثلِه شیء ﴾ . « کـَ » به عنوان اسم نیز _ هر چند کم _ به کار رفته است ، مثل :

أ تَنتهونَ ، و لن یَنهَی ذوی شططٍ            کالطعنِ یذهبُ فیه الزیتُ و الفُتلُ[10]

یعنی : مثلُ الطعن ، که « کـ » در اینجا فاعل « ینهَی » می باشد .

« علَی » و « عَن » نیز هر گاه بعد از « من » واقع شوند ، اسم محسوب شده و به ترتیب معنای « فوق » و « جانب » را خواهند داشت . مثال برای « علَی » از قصیده لامیه مزاحم عقیلی:

غدَت مِن علیهِ بعدَ ما تمَّ ظِمؤُها          تَصلُّ ، و عن قَیضٍ بزَیزاء مَجهَلِ

و مثال برای « عَن » از شعر قطری بن فجاءة :

و لقد أرانی لِلرماحِ دَریـئةً                  مِن عَن یمینی تارةً و أمامی

 

و " مذ، ومنذ " اسمان حیث رَفعا  

 

أو أولیا الفعل: ک " جئت مذ دعا "  

و إن یجُرّا فی مُضىٍّ  فکَمِن   

 

هما، وفی الحضور معنَى " فی " استَبِن   

ترجمه ابیات :

« مذ » و « منذ » هر گاه اسم بعد از خود را مرفوع نمایند ، و یا بر سر فعل درآیند ، اسم می باشند . مانند : « جئت مذ دعا » .

و اگر اسم بعد از خود را که در معنای ماضی است مجرور نمایند ، « مذ » و « منذ » در معنای « مِن » می باشند . و اگر اسم مجرور در معنای حاضر و حال باشد ، باید این دو را در معنای « فی » آشکار سازی .

شرح ابیات :

« مُذ » و « منذُ » هر گاه بعد از آن دو اسم مرفوع بیاید یا فعل و یا جمله اسمیه [11]واقع شود ، اسم محسوب می شوند . به ترتیب مثل : « ما رأیته مُذ أو منذُ یومُ الجمعةِ » که این دو بنا بر رأی غالب ، نقش مبتدا و ما بعدشان نقش خبر را خواهد داشت و عکس این نظر نیز آمده است .و مثل «جئتُ مُذ دَعا » که در این جمله نیز « مذ » اسم و نقش مفعول فیه را خواهد داشت. و مثل :

ما زِلتُ أبغی المالَ مُذ أنا یافعٌ           ولیداً و کهلاً حینَ شِبتُ و أمرَدا[12]

در این مثال « مذ » قبل از جمله اسمیه آمده و نقش مفعول فیه را دارد .

اما هر گاه بعد از «منذ » و « مذ » اسم مجرور واقع شود ، این دو حرف جر بوده و با اسم مجروری که مربوط به زمان گذشته است معنای « مِن » و با اسم مجروری که مربوط به زمان حال و حاضر است معنای « فی » خواهند داشت . مثال : « ما رأیته مُنذُ یومِ الجمعةِ » ( یعنی : مِن یوم الجمعة ) و « ما رأیته مُذ یومِنا » ( یعنی: فی یومِنا ) .

 

و بعد " من و عن و باء " زید " ما "   

 

فلم یعُق عن عملٍ قد عُلِما   

ترجمه بیت :

بعد از « من ، و عن ، و باء » « ما » افزوده می شود ، و مانع از عملی که دانسته شده نمی شود.

شرح بیت :

« مِن ، عَن ،و بـِ » هرگاه قبل از « ما » قرار گیرند ، « ما » مانع از عمل این حروف و مجرور شدن کلمه بعد نمی شود . مثال : ﴿ ممّا خطیئاتهم أُغرِقوا ﴾ و ﴿ عمّا قلیلٍ لَیُصبِحُنَّ  نادِمینَ ﴾ و﴿ فَبِما رحمةٍ مِن اللهِ لِنتَ لَهم ﴾.   

و زیدَ بعد " رُبَّ، والکاف " فکَفْ  

 

وقد تلیهما وجرٌّ لم یُکَف   

ترجمه بیت :

گاهی « ما » بعد از « ربّ و کاف » افزوده شده و آنها را از عمل باز می دارد ، و گاهی نیز بر آن دو وارد شده و مانع از مجرور کردن آن دو نمی شود.

شرح بیت :

« رُبَّ و کـَ » : هرگاه « ما » بعد از این دو قرار گیرد ، مانع از عمل کردن آن دو در کلمه بعد می شود و بدین ترتیب آن دو را برای وارد شدن بر سر جمله آماده می سازد . به عبارت دیگر « ربّ » و « کَـ » به همراه « ما »ی کافّه می توانند بر سر جملات نیز وارد شوند. مانند این بیت از زیاد الأعجم :

فإنّ الحمرَ مِن شرّ المطـایا          کَما الحبطاتُ شرُّ بَنی تمیمِ

و این بیت از ابو دؤاد الإیادی :

رُبَّما الجاملُ المُؤبَّلُ فیهم             و عَناجیجُ بینَهنَّ المِهارُ

که در هر دو بیت کلمه بعد از « ما » نقش مبتدا را داراست .

هر از گاهی نیز «ما » بعد از « ربّ » و « کـَ » قرار می گیرد و آنها را از عمل _ یعنی مجرور کردن کلمه بعد از « ما » _ ساقط نمی کند . مثل این بیت از ضمرة النهشلی :

ماویَّ یا رُبَّتَمـا غارةٍ              شَعواءَ ، کاللَذعَةِ بِالمیسَمِ

و این بیت از عمرو بن براقة الهمدانی :

و ننصرُ مولانا و نَعلمُ أنّه            کَما الناسِ مجرومٌ علیهِ و جارمُ

که در بیت اول « غارة » لفظاً مجرور با حرف جرّ « ربّ » وبه عنوان مبتدا تقدیراً مرفوع است. و در بیت دوم « کما الناسِ » جار و مجرور و متعلق به محذوف ، خبر أنّ می باشد .

 

و حُذفت " ربَّ "  فجَرَّت بعدَ  " بل "    

 

والفا، وبعد الواو شاعَ  ذا العمل    

ترجمه بیت :

و گاهی « ربّ » حذف می گردد ، و زمانیکه بعد از « بل و فاء » قرار گیرد ، باز اسم بعد از خود را مجرور می سازد ، و این عمل در بعد از « واو » بیشتر است .

شرح بیت :

« ربَّ » غالباً بعد از « وَ » حذف می شود ، ولی با این وجود اسم بعد از « ربّ » مجرور می ماند . مثال از معلقه امرء القیس :

و لیلٍ کَموجِ البحرِ أرخَی سُدولَه           علَیَّ بِأنواعِ الهُمومِ لِیبتـَلی

و به صورت کمتری این حالت در « ربّ » بعد از « فَـ » و « بَل » نیز روی می دهد . مثال برای « فَـ » از امرء القیس :

فَمثلِکَ حُبلَی قد طَرقتُ و مُرضِعٍ           فألهَیتُـها عَن ذی تَمائمَ مُحولِ

و مثال برای « بل » از رؤبة بن عجاج :

بَل بلدٍ مِلءُ الفِجاجِ قَتَمُه          لا یُشتَرَی کَتّانُه و جَهرَمُه

و حذف « ربّ » بدون اینکه حرفی بر آن مقدّم شود ، شاذّ و نادر است . مثل این بیت از جمیل بن معمر العذری :

رَسمِ دارٍ وَقفتُ فی طَلَلِه       کِدتُ أقضی الحیاةَ مِن جَلَلِه

 

 

وقد یُجـَرُّ بسـوَی ربَّ، لدَى  

 

حـذفٍ، وبعضُه یُرَى مُطّـَرِدا   

ترجمه بیت :

گاهی با غیر « ربّ » هم در هنگام حذف ، اسم بعدی مجرور می شود ، و برخی از این موارد عمومیت دارد .

شرح بیت :

گاهی در حروف جرّ دیگر غیر از « ربَّ » نیز اتفاق می افتد که با حذف این حروف ، اسم بعد از آنها مجرور باقی می ماند و برخی از این حذف ها مطّرد ( قیاسی) هستند مانند حذف حرف جرّ در ممیّز «کم » استفهامیه : « بِکَم درهمٍ اشترَیتَ هذا »( که در اصل مِن درهمٍ بوده است ). و برخی دیگر غیر مطرد هستند ، مثل این بیت از فرزدق در هجو جریر :

إذا قیلَ: أیّ الناسِ شرُّ قبیلةٍ        أشارَت کُلیبٍ بِالأکفِّ الأصابعُ

که در این بیت حرف جرّ « إلَی » قبل از « کلیبٍ » حذف گشته است .

 

فهرست مآخذ

 

  1. 1.   شرح ابن عقیل ؛ بهاء الدین عبدالله بن عقیل العقیلی الهمدانی المصری.تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید . انتشارات ناصر خسرو .
  2. 2.      أوضح المسالک ؛ ابن هشام الأنصاری . تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید .مطبعة امیر ، قم ،چاپ پنجم 1366
  3. 3.   البهجة المرضیة علَی ألفیة ابن مالک ؛ جلال الدین السیوطی .تعلیق : مصطفی الحسینی الدشتی . مؤسسه اسماعیلیان ، قم ، چاپ دهم 1375 ه.ش.
  4. 4.      مبادئ العربیة ؛ الشرتونی.دار العلم ، قم ، چاپ پنجم 1369

 



[1] شرح ابن عقیل ؛ بهاء الدین عبدالله بن عقیل العقیلی الهمدانی المصری.ج:2، ص:3 ؛ بیشتر مطالب نوشته شده برگرفته از این کتاب است و این کتاب منبع اصلی ما در این تحقیق می باشد ، برای همین فقط یکبار آدرس داده می شود .

[2] مبادئ العربیة ؛ الشرتونی.ج4، ص:326-325

[3] أوضح المسالک ؛ ابن هشام الأنصاری . تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید. جزء سوم ، ص: 10-9

[4] همان منبع ؛ جزء سوم ، ص: 8

[5] البهجة المرضیة علَی ألفیة ابن مالک ؛ جلال الدین السیوطی .تعلیق : مصطفی الحسینی الدشتی . ص:245

[6] البهجة المرضیة علَی ألفیة ابن مالک ؛ جلال الدین السیوطی .تعلیق : مصطفی الحسینی الدشتی . ص:245

[7] أوضح المسالک ؛ ابن هشام الأنصاری . تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید. جزء سوم ، ص: 28

[8] که بخاطر اختصاص داشتن دو طرف « لام » به یکدیگر به مالکیت تشبیه شده است . البهجة المرضیة علَی ألفیة ابن مالک ؛ جلال الدین السیوطی .تعلیق : مصطفی الحسینی الدشتی . ص:247

[9] تفاوت «بـ » تعویض با « ّـ » بدلیت که قبلا ذکر شد، در اینست که تشابه دو طرف بدل بسیار بیشتر از دو طرف تعویض است همچنان که در این دو مثال دیده می شود: «  یبدل الدار بالدار » و « یعوض الدار بالنقد ». البهجة المرضیة علَی ألفیة ابن مالک ؛ جلال الدین السیوطی .تعلیق : مصطفی الحسینی الدشتی . ص:249

 

[10] بیت از قصیده لامیه اعشَی می باشد ، با این مطلع :

ودّع هریرة إنّ الرکبَ مُرتحلُ              و هل تُطیق وداعاً إیّها الرجلُ؟

[11] البهجة المرضیة علَی ألفیة ابن مالک ؛ جلال الدین السیوطی .تعلیق : مصطفی الحسینی الدشتی . ص:252

[12] همان منبع. ص:252

  • علیرضا ذوالفقاری